- گوش سنب(سُمْبْ)
هزارپا. (ذخیرۀ خوارزمشاهی)
معنی گوش سنب - جستجوی لغت در جدول جو
- گوش سنب
آنچه گوش را سوراخ کند، هزار پا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نوعی سنگ که از به هم پیوستن و جوش خوردن قلوه سنگ های کوچک تشکیل شده باشد
(بَ)
لغت نامه دهخدا
آلت بستن گوش. رفاده و عصابه ای که بر گوش بندند. (ناظم الاطباء) ، آنچه آویزۀ گوش کنند:
به خواهش چنان خواست کآن هوشمند
ز پندش دهد حلقۀ گوش بند.
نظامی
به خواهش چنان خواست کآن هوشمند
ز پندش دهد حلقۀ گوش بند.
نظامی
تابندۀ گوش، پیچندۀ گوش، گوش پیچ،
گوش تابیده، پیچیده گوش،
گوشمال و تاب دادن گوش برای سیاست و تأدیب و عقوبت، (ناظم الاطباء)، گوشمال،
پارچه ای باشد که بر دور گوش پیچند، (برهان)، پارچه ای که بر دور کله و گوش پیچند، (ناظم الاطباء)، گوش پیچ
گوش تابیده، پیچیده گوش،
گوشمال و تاب دادن گوش برای سیاست و تأدیب و عقوبت، (ناظم الاطباء)، گوشمال،
پارچه ای باشد که بر دور گوش پیچند، (برهان)، پارچه ای که بر دور کله و گوش پیچند، (ناظم الاطباء)، گوش پیچ
به معنی خواب دیدن باشد که عربان رؤیا گویند، (برهان) (شعوری ج 2 ص 315)، خواب دیدن، (لغت فرس)، بوشاسپ، کوشاسب، (برهان) :
شنیدم که خسرو به گوشاسپ دید
چنان کآتشی شد به دورش پدید،
ابوشکور (از لغت فرس)،
و نیز رجوع به بوشاسپ شود، احتلام و شیطانی شدن، جوانی که هنوز خطش ندمیده باشد، (برهان)، کابوس، (ناظم الاطباء)، عبدالجنه، بختک، خفتک، خفتو، خرخجیون، فرنجک، دیوی که تنبلی آرد، دیو خواب سنگین، (از حاشیۀ برهان در اشاره به معنی اوستایی کلمه)
شنیدم که خسرو به گوشاسپ دید
چنان کآتشی شد به دورش پدید،
ابوشکور (از لغت فرس)،
و نیز رجوع به بوشاسپ شود، احتلام و شیطانی شدن، جوانی که هنوز خطش ندمیده باشد، (برهان)، کابوس، (ناظم الاطباء)، عبدالجنه، بختک، خفتک، خفتو، خرخجیون، فرنجک، دیوی که تنبلی آرد، دیو خواب سنگین، (از حاشیۀ برهان در اشاره به معنی اوستایی کلمه)
(تَ)
لغت نامه دهخدا
کوه سنبنده. آنکه کوه را سوراخ کند. (فرهنگ فارسی معین) :
کوه سنب از خدنگ قاف شکاف
چرخ دوز از سنان ناوک لاف.
سنائی (حدیقه از فرهنگ فارسی معین)
کوه سنب از خدنگ قاف شکاف
چرخ دوز از سنان ناوک لاف.
سنائی (حدیقه از فرهنگ فارسی معین)
آلت بستن گوش رفاده و عصابه ای که بر گوش بندند، آنچه آویزه گوش کنند: بخواهش چنان خواست آن هوشمند ز پندش دهد حلقه گوش بند. (نظامی)
تابنده گوش پیچنده گوش، گوش تابیده پیچیده گوش، تاب دادن گوش برای تنبیه گوشمالی، پارچه ایست که دور گوش و سر پیچند: گوش پیچ
آنکه کوه را سوراخ کند: کوه سنب از خدنگ قاف شکاف چرخ دوز از سنان ناوک لاف. (حدیقه)
اریون
درون گوش لاله ی گوش
شنیده شده، گوشزد، سخن رازگونه و آهسته، سخن زیر گوشی، عمل سر بریدن گاو گوسفند در جشن ها و عروسی ها
زیرگوشی حرف زدن درگوشی گفتگو کردن
صندوق چوبی بزرگ